هر بار که می برم به شانه
هر حرف که میکنم بهانه
هر درد که میکشم ز تقدیر
بیرون و درون دهن خانه
بار طلب تو است ای دوست
این بار درون دل چه نیکوست
گفتی ز زبان تلخ مردم
کشتیت نشسته بر تلاطلم
در بند کشیده یی زبان را
از وحشت این همه تهاجم
اما سپر تو افتاب است
باقی همه در گذار اب است
صد بار اگر بکوبدت دهر
صد مسئله گر ببارد از قهر
صد پای اگر بیافتتد از راه
صد دست اگر بخواهدت زهر
از قافله زمان تو پیشی
زیرا تو چراغ راه خویشی
در عشق حساب نام صفر است
نام است که از کف زمان رست
نام است که در جدال با مرگ
بر قله فتح میزند دست
برخیز که نام ما بلند است
دیوانه رها زقید و بند است
عاشق ز تب زمان نترسد
و زخنده دلقکان نلرزد
هر کس که درون ذره را دید
بر خط کج زمان تبر زد
در عشق حساب ما حساب است
ایینه عبرت این کتاب است
فردا اگر افتاب بارید
مجنون صفتی خط مرا دید
یا راهزن دلی به باغی
از بوته عشق میوه را چید
از نام من وت میشود مست
چون نام من و تو ذات عشق است
هامبورگ دسامبر 1986 ((فریدون فرخزاد))
استفاده از اشعار بلا مانع می باشد فقط نام فریدون فرخزاد حتما درج شود
سلام
شما سیم کارت ایرانسل دارید ؟
می خواین شارژ 2000 تومانی رو با قیمت 1690 تهیه کنید ؟
کلیه کارت های عضو شتاب پذیرفته می شن