فریدون فرخزاد

در نهایت جمله اغاز است عشق

فریدون فرخزاد

در نهایت جمله اغاز است عشق

درد من

دیگر عشقی عیان نمی بینم 

عاشقی د رجهان نمی بینم 

در سرا پرده قساوت ابر 

ذره یی اسمان نمی بینم 

زان عبیدی که عبد معنا بود 

سر مویی نشان نمی بینم 

چون سعید امد و سعید برفت 

فرق کون و مکان نمی بینم 

دیگر ار این دیار و ان دیار 

نکهت اشیان نمی بینم 

پوستی از تبار مکتب انس 

قابل استخوان نمی بینم 

از چه در رودخانه های وجود 

افتابی روان نمی بینم 

عمق دریا و موج عصیانگر 

ساحلی بی کران نمی بینم 

پرده در اتش است و اب سراب 

الفت سایبان نمی بینم 

اه از چیست کز خسارت عشق  

همدمی مهربان نمی بینم 

نقطه هایی که نکته بودند 

در ضمیر زبان نمی بینم 

در گذر گاه عمر قافله یی 

جز قباح دادن نمی بینم 

در سواران باختر پیما 

مقصد خاوران نمی بینم 

خم پرگار عشق و دایره یی 

در طواف کسان نمی بینیم 

درک نام هزار صنعت دوست 

جز فن روبهان نمی بینم 

لقمه نان چون دلیل عاشق امد 

جز تب لقمه نان نمی بینم 

هر که مقدار خویش می خواهد 

ارزنی رایگان نمی بینم 

گله چون شد شبان کجا بگریخت 

های و هوی سگان نمی بینم 

گرگ تا می درد به قهر مرا 

در عزایم فغان نمی بینم 

بی سپر چون اسیر حادثه ایم 

وصف تیر و کمان نمی بینم 

پرده داران چون عین پرده شدند 

پرده بی پرنیان نمی بینم 

از رفیقان روز دولت نور 

سایه یی در میان نمی بینم 

قهرمانان شبانه پ‍‍ژ‍مردند 

سروری قهرمان نمی بینم 

زین غزلها روزگار خزان 

وصف ملک کیان نمی بینم  

در جهانی که بعد میامد 

جز غم این زمان نمی بینم   

 

لوس انجلس اول اگوست 1987 ((فریدون فرخزاد))

 

 

استفاده از اشعار  بلا مانع می باشد فقط نام فریدون فرخزاد حتما درج شود

گنج عشق

از غم عشق در این خانه نهانیم هنوز 

جمله دیروز و به فردا نگرانیم هنوز 

گر چه از خویش بریدم و تهی باده شدیم 

عاشق عشق جهان بین جهانیم هنوز 

با بهار امد و با برف شد ان باد صبا 

ما اسیرسفر باد خزانیم هنوز 

کاش می امد و می دید پریشانی دل 

انکه پنداشت همه بی خبرانیم هنوز  

ای دل از خلوت ما راه به بیراه مزن 

کاندرین خلوت اندیشه زبانیم هنوز 

درد ما را به کجا می برد این قافله عمر 

ما در این گرگ سرا نای شبانیم هنوز 

اه از فقر دل خویش چه گویم به رفیق 

در زمانی که پر از تاب و توانیم هنوز 

عشق گنجیست که هر کس نتواند دیدن 

دیده ایم و زپی اش پای فشانیم هنوز  

 

لوس انجلس 13 نوامبر 1987  ((فریدون فرخزاد)) 

  

استفاده از اشعار  بلا مانع می باشد فقط نام فریدون فرخزاد حتما درج شود

مقدمه کتاب(( در نهایت جمله اغاز است عشق))

نام این کتاب را فرهنگ فرهی انتخاب نمود. او یکی از معدود انسانهایی بود 

 که در خلوت اشعار مرا میخواند. تشکر فراوان من از او

و از دوست والای دیگر فرهاد زانیخ خواه و جمشید اشرفی.  

تمام سعی و کوششم بر اینست که در طول این راه پر از درد و رنج و

غم و مشقت چیزی به بار فرهنگی مردم بیافزایم. 

برای انکه بیافزایم باید از خود بکاهم 

شاخه ها برگهای زائد را ببرم خواسته های طبیعی را نادیده بگیرم و 

 به جای سیری شکم و یا سیری بدنم گرسنگی را بیاموزم

نمی خواهم عکسم روی جلد مجله ها باشد میخواهم کلامم در ذهن  

مردم باقی باند و بدین ترتبی قدم بر میدارم تا شاید روی راه اثری باقی بگذارم

خجالت میکشم که چاپ اول کتابم در لس انجلس منتشر میشود اینجا شهر نیست 

 جنگل است شوره زار است کویر است و مرداب است. و بوی تعفن ان 

 جهان را پر کرده است.  

 شاید کتاب من نسیم معطری  باشد به مشام های خسته از خیانت و جنایت

باشد که این روزگار ننگین بسر اید به کشورم بازگردم و در سایه زبان زیبای فارسی و در کنار انسانهایی که در ای روزگار بی کسی کس وکار یکدیگر بوده اند برای ساختن ایران قدم بردارم و از یاد ببرم که لس انجلس خود شعبه ای بود از فجیع ترین جوامع بشری و درندگان این شهر که خود را به زیور روزنامه مجله و رادیو و تلویزیون اراسته بودند هزاران بار کثیف تر بودند از پاسدارانی که از روی فقر و جهالت یا عدم وجود فرهنگ به میلیونها مردم ایران در داخل کشورم ظلم ها میکردند.

باشد که روزگار ظلم بسر اید و افتاب حقیقت در چهره مردم بدرخشد و عشق ان سپیده دمی گردد که بسوی ان گام بر میداریم. من با عشق بدنیا امده ام با عشق زندگی کرده ام و با عشق نیز از دنیا میروم تا ان چیزی که از من باقی می ماند فقط عشق باشد. 

لس انجلس 12 ‍ژانویه 1989 

فریدون در یک نگاه کیست؟

 فریدون فرخزاد   

  متولد:۱۵/۷/۱۳۱۷  

 محل تولد: تهران چهار راه گمرک  

متوفی:۱۶/۵/۱۳۷۱ 

 

محل فوت: بن المان  

 

فریدون فرخزاد در پانزدهم مهرماه ۱۳۱۷ در چهارراه گمرک تهران متولد شد. مدتی در دبستان رازی و بعد دردبیرستان دارالفنون درس خواند و سپس به المان رفت. درمونیخ ؛ وین و برلین حقوق سیاسی خواند. تز خود را دربارهٔ تأثیر عقاید مارکس بر کلیسا و حکومت المان شرقی نوشت و با درجه لیسانس از دانشگاه مونیخ فارغ التحصیل شد. 

 

 فرخزاد در سال ۱۹۶۲ در مونیخ با آنیتا عروسی کرد و در سال ۱۹۶۳ اشعار آلمانی وی از طرف ناشرین بزرگ کتاب آلمان به‌عنوان بهترین اشعار سال برندهٔ جایزه شد؛ و در کتابی که همه ساله منتشر می‌شود آثار فریدون فرخزاد در ردیف ده شاعر و نویسندهٔ سال چاپ شد. در سال ۱۹۶۴ اولین دیوان شعر او بنام (زمانی دیگر) به زبان آلمانی انتشار یافت و جایزهٔ ادبیات را گرفت. سپس در ۱۰ مجموعه شعر چاپ شد که یکی از آنها عنوان بهترین اشعار یک قرن آلمان را بخود اختصاص داد. آن کتاب، در ردیف آثار گوته و شیللر قرار گرفت. شعری که دربارهٔ برلین سرود جایزهٔ ادبیات برلین را گرفت. وی عضو آکادمی ادبیات جوانان مونیخ شد و در سال ۱۹۶۶ به رادیو تلویزیون مونیخ رفت، و در تلویزیون مونیخ یک سلسله فیلم رنگی تهیه نمود. در ۱۹۶۷ روی موزیک فولکور ایران ؛ موزیک مدرن ساخت و با این موزیک به فستیوال موزیک اینسبورگ اتریش راه یافت که جایزهٔ اول را هم دریافت نمود. در همان سال امتحان دانشگاه خود را هم داد و در رشتهٔ حقوق سیاسی با درجه عالی فارغ التحصیل گردید. فریدون فرخزاد بجز زبان آلمانی و انگلیسی، مختصری نیز فرانسه می‌دانست 

 

فریدون فرخزاد، به جز مدرک علوم سیاسی، شاعر، نویسنده، هنرپیشه، خواننده ومبتکر چندین برنامه و شو تلویزیونی، از جمله شو موفق «میخک نقره‌ای» در ایران بود.

کتاب شعر: «در نهایت آغاز جمله‌است عشق» به فارسی، و کتاب شعر دیگری به زبان آلمانی از آثار اوست. آخرین کتاب او به نام «من از مردن خسته‌ام» در مورد قدرت طلبی عناصر مذهبی بود.

فرزندش رستم، از آنیتا، همسر آلمانی (همسر اول) اوست. دومین همسر او ایرانی بود.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، مجبور به زندگی و مبارزه مخفی و بالاخره ترک وطن شد. در کشورهای مختلف همراه با میلیون‌ها ایرانی دیگر طعم آوارگی را چشید تا نهایتأ در آلمان که قبلأ از آنجا فارغ التحصیل شده بود، نخست درشهر هامبورگ و در آخر در شهر بن، ساکن شد.

در سال‌های جنگ ایران و عراق، دو بار به اردوگاه اسرای ایرانی در عراق، سفر کرد و برخی از نوجوانان اسیر ایرانی را به اروپا انتقال داد، که با خانواده‌های پذیرای، ایرانی و اروپائی به زندگی پرداختند. در فیلم«وین عشق من» در کنار هنرپیشه معروف زن اتریش، نقش یک حزب اللهی را ایفا کرد. ازآن پس بر علیه جمهوری اسلامی به افشاگری پرداخت. وی سرانجام با 17 ضربه متعدد چاقو در منزل خویش در بن به قتل رسید.

پنجشنبه ساعت یازده شب، ۱۶ مرداد ۱۳۷۱ (۶ اوت ۱۹۹۲)، در شهر بن آلمان درمحل سکونتش جسد او را یافتند.